یک تخته ‌[ی سفید] کم داشتیم!

یک تخته ‌[ی سفید] کم داشتیم!

به مهران گفتم این پادکست را بداهه می‌‌‌رویم. مهران موافق بود قالب‌‌‌ها و خطوط همیشگی را بشکنیم.
نویسنده: یاسین حجازی
تاریخ انتشار:
558 نفر این یادداشت را خوانده‌اند
0 نفر این یادداشت را دوست داشته‌اند
ما همیشه پادکست‌های پنج‌روز را از روی متن اجرا می‌کردیم. نه آنکه خودمان را ملزم کنیم عیناً از روی کاغذ بخوانیم و خشک و عصاقورت‌داده باشیم؛ داشتن متن برای آن خوب است که رشته‌ی حرفها از دستمان درنرود و حاشیه نرویم و در نتیجه، پادکست کش نیاید و از ضرب‌آهنگ (ریتم) نیفتد.
 
اما مشخصاً پادکست‌های کادو را بی‌متن رفتیم. من و «مهران شجاع» اول این تصمیم را گرفتیم. مهران پرسید متنت کو. من گفتم که بداهه می‌رویم. مهران گفت یعنی چی. من گفتم «مگر نه اینکه ما در پنج‌روز به امور متداول و عادی زندگی می‌پردازیم و مثلاً درباره‌ی همین کادو، کلی تجربه و خاطره داریم و به تعداد خاطره‌هایمان خرده‌چیزها هست که می‌دانیم؟» مهران موافق بود. مهران آدمی است که دلش می‌خواهد قالب‌ها و خطوط را بشکند و اصولاً یک جا بند نمی‌شود.
 
البته فقط گفتن اجرای بداهه ساده است! مایی که تا قبل از این، از روی کاغذ می‌دانستیم حرف را از کجا شروع کنیم و چطور و تا کجا پیشش ببریم، حالا جای خالی کاغذ توی دست‌هامان عرق کرده بود و مِن‌مِن زیاد می‌کردیم. چندبار ضبط کردیم و قطع کردیم و باز ضبط کردیم و دیدیم چیز دندان‌گیری نشده؛ همه را پاک کردیم.
 
تصمیم گرفتیم هر چه درباره‌ی کادو می‌دانیم روی تخته‌ی سفید (وایت‌برد) اتاق بنویسیم. نوشتم: مردم برای چی به هم هدیه می‌دهند؟ مهران گفت: کادو آدم‌ها را به هم نزدیک می‌کند. روی تخته نوشتم کادو فاصله‌ها را کم می‌کند. خانم رضایی گفت: خیلی‌ها کادو می‌دهند چون رسم است که کادو بدهند و نمی‌شود و زشت است که دست خالی بود و بالاخره وقتی دیگران برای ما کادو آورده‌اند، ما هم باید برایشان ببریم دیگر. مهران گفت: کادو اَلَک است! دلها را صاف می‌کند. روی تخته نوشتم الک. خانم رضایی گفت: کادو دوستی می‌آورد. خانم کلهر گفت: هدیه‌هایی که سرسری و از سر رفع تکلیف داده شده‌اند، یا دوباره لای کاغذی نو پیچیده و به کس دیگری هدیه شده‌اند؛ یا از همان دست که گرفته شد‌ه‌اند بخشیده شده‌اند؛ یا کلاً دور انداخته شده‌اند؛ یا همان‌طور دست نخورده گوشه‌ای افتاده و فراموش شده‌اند. مهران گفت: باید وقت بگذاریم برای تهیه‌ی یک هدیه. من گفتم: وقت و نیرویی که برای خریدن هدیه‌ای می‌گذاریم، خودش هدیه است. مهران گفت: گرانی و ارزانی هدیه مهم نیست؛ مهم به یاد بودن است. خانم رضایی گفت: بزرگترین هدیه هدیه‌ای است که انتظار جبران آن را نداشته باشی...
 
تخته‌ی سفید پر شد. مهران گفت «پسر، چقدر چیز درباره‌ی کادو می‌دانستیم.»

ایمیل شما :
ایمیل دوستان : (جداسازی با کاما ،)
نام: ایمیل: نظر: