آن پایین رودخانه‌ای جاری است

آن پایین رودخانه‌ای جاری است

هیچ‌کدام از بچه‌ها را اطرافم نمی‌بینم. می‌ترسم. خودم را لعنت می‌کنم که چرا وقتی هیچی از کوه‌نوردی بلد نیستم، آمده‌ام کوه.
نویسنده: مينا پرندوش
تاریخ انتشار:
747 نفر این یادداشت را خوانده‌اند
0 نفر این یادداشت را دوست داشته‌اند
چوب را از بین سنگ‌های لغزان، توی خاک فرو‌می‌کنم و وزنم را می‌اندازم رویش. بچه‌هایی که جلو بودند توی پیچ و خم راه مالرو کوه گم شدند. از پشت سرم فقط انعکاس فریاد بچه‌هایی می‌آید که عقب مانده‌اند و همدیگر را صدا می‌زنند. همه دوتا ‌دوتا شده‌اند و به هم کمک می‌کنند. تعدادمان فرد است و فقط من تنها مانده‌ام.

لب‌هایم از زور خشکی به هم چسبیده‌اند. بطری آب را درمی‌آورم: خالی است، دیواره‌اش بخار زده. با حرص پرتش می‌کنم. قل می‌خورد ته دره. من ته دره را نمی‌بینم؛ فقط صدای رودخانه‌ای را می‌شنوم که آن پائین جاری است. مثل اینکه خیلی عجله دارد یا خیلی عصبانی است. چوب توی دستم را محکم‌تر می‌چسبم. برای سقوط به ته دره احتیاج به بی‌احتیاطی بزرگی نیست. به بالای سرم نگاه می‌کنم. شاخه‌های کم‌برگ درخت‌های باریک با باد ملایم دم غروب برای هرچیزی که دوروبرشان هست دست تکان می‌دهند. هوا دارد تاریک می‌شود. می‌ترسم از ادامه‌ی راه. می‌ایستم همان جایی که هستم و قدم از قدم برنمی‌دارم. کاش این‌قدر زود غروب نمی‌شد. حالا هیچ‌کدام از بچه‌ها را اطرافم نمی‌بینم. بیشتر می‌ترسم.

خودم را لعنت می‌کنم که چرا وقتی هیچی از کوه‌نوردی بلد نیستم، آمده‌ام کوه. هزار فکر توی سرم می‌چرخد: اگر راه را اشتباه آمده باشیم؟ اگر پشت‌سری‌ها از راه دیگری به جلویی‌ها برسند و من هردو گروه را گم کنم؟ اگر یادشان برود که عضو جدیدی هم دارند؟ اگر هوا تاریک بشود و من بمانم اینجا بدون چراغ‌قوه و نه حتی کبریت؟ چرا کوله‌پشتی‌ام را دادم رفیقم ببرد و هیچی دست خودم نماند؟ پاهایم اگر بخواهم هم دیگر جلوتر نمی‌روند. سنگ‌ها زیر پایم می‌لغزند. دست خودم نیست؛ گریه‌ا‌م می‌گیرد. تنهام...

هیچ صدایی نمی‌آید. باد شدید می‌شود و توی کوه می‌پیچد. صدای هوهوی باد باید به وحشتم اضافه کند؛ برعکس آرامم می‌کند. صورتم را می‌گیرم سمت باد. تنها نیستم. می‌دهم اشک‌هایم را باد ببرد. همراهش می‌روم. تعدادمان زوج می‌شود.

انعکاس‌ها تبدیل به صدای واقعی می‌شوند و نور چراغ‌قوه‌ی بچه‌های پشتی روی صخره‌ها بالا و پائین می‌شود. همان‌طور می‌ایستم رو به باد و به صدای هوهویش گوش می‌کنم تا بچه‌ها برسند.

ایمیل شما :
ایمیل دوستان : (جداسازی با کاما ،)
نام: ایمیل: نظر: