قول ندهیم!

قول ندهیم!

می‌دانم قول داده‌ بودم‌، اما باز هم عملی نشد. ولی كف دستم را كه بو نكرده‌ام. نمی‌توانم كه همه‌ی برنامه‌های دنیا را كنترل كنم.
نویسنده: زينب عزيزمحمدي
تاریخ انتشار:
626 نفر این یادداشت را خوانده‌اند
1 نفر این یادداشت را دوست داشته‌اند

حنای من دیگر پیش پسرم رنگی ندارد. پاك بی‌آبرو شدم جلوی جزقل بچه. باز این نمره‌ي خوب گرفت و آمد خانه و من ذوق‌زده شدم و پریدم یك ماچ گنده ازش گرفتم و پشت‌بندش صدایم را صاف كردم كه: «خب... حالا كه این‌طور شد جمعه كسی كاری نداشته باشه باهم می‌خوایم بریم شمال».

از بین آدم‌های حاضر در اتاق از همه خوشحال‌تر خودم بودم. او گوشه‌ی لبش را داد بالا و صدایی شبیه «اهه» از دهانش بیرون آمد. زنم كه پشت سر پسرم بود صورتش را جلو آورد و با چشم‌های گرد شده نگاهم كرد. سرم را تكان دادم و اخم كردم كه «یعنی چی این ادا اطفارها؟» آرام گفت: «بازم؟»

من نمی‌دانم چرا كسی متوجه نیست. خب من كه كف دستم را بو نكرده‌ام كه بنزین این ماهم فقط اندازه‌ی یك روز دیگر مانده و امروز هم سه‌شنبه است. من كه نمی‌توانم تمام برنامه‌های دنیا را كنترل كنم كه. خب بارندگی شده. بنزین هم داشتیم نمی‌توانستیم برویم. چرخ‌های ماشینم صاف شده‌اند. خطر دارد خب. به خاطر جان خودشان می‌گویم. ولی طلبكارند از آدم.

امروز شنبه است و این پسر ما با لب‌های آویزان و شانه‌های آویزان‌تر برگشته خانه. در گوش مادرش چیزی می‌گوید و می‌رود توی اتاقش. مادرش هم توی راه آشپزخانه بلند و منظوردار می‌گوید:« آفرین پسرم. نه نمی‌گم خیالت جمع»!

فكرش را بكن؟ نمره‌ی خوب گرفته به من نمی‌خواهند بگویند!

الإمامُ الكاظمُ عليه‌السلام: إنَّ العاقِلَ ... ولا يَعِدُ ما لا يَقدِرُ عَلَيهِ...

امام كاظم عليه‌السلام: خردمند ... وعده‌‏اى را كه از عهده انجامش برنمى‏آيد نمى‏دهد.

(بحارالأنوار / ج۱/ ص۱۴۱)


ایمیل شما :
ایمیل دوستان : (جداسازی با کاما ،)
نام: ایمیل: نظر: