من همانی‌ام كه دوست دارم باشم

من همانی‌ام كه دوست دارم باشم

می‌دانم این که عوض نمی‌شوم به این خاطر است که خودم را می‌پسندم. می‌پسندم که این طوری باشم که هستم.
نویسنده: فاطمه مرشدي
تاریخ انتشار:
421 نفر این یادداشت را خوانده‌اند
0 نفر این یادداشت را دوست داشته‌اند
من معروفم به ولخرجی. ولخرجی‌ای که در مورد من به کار برده می‌شود دقیقاً به این معنی است که مثلا اگر ۵۰۰ هزار تومان پول توی جیبم باشد می‌توانم در عرض چند ساعت و به راحتی خرجش کنم. یعنی می‌توانم با این مقدار پول، ساعت ۱۰ بروم بازار بزرگ و وقتی ساعت ۱ به سمت خانه راه افتادم، با گشتن دنبال باقیمانده پول‌های هر خریدم، کرایه تاکسی را جور کنم. آن هم بدون این که کوچک‌ترین تغییر و تحولی در حالت‌های درونی‌ام پیدا شود یا این که مثلا چیزی به عنوان عذاب وجدان بگیرم یا بابت از بین رفتن سرمایه‌ام ناراحت باشم یا شرمنده باشم یا هر حالت دیگری که آدم‌ها موقع تمام شدن پول‌شان پیدا می‌کنند.
 
مشکل این‌جاست که خریدهای من در اکثر موارد چیز به درد بخوری از آب در نمی‌آید. در بیشتر موراد خریدهای من کالاهای برگشت ناپذیرند. یعنی مثلا من هیچ وقت طلا نمی‌خرم. کالاهای مورد علاقه من محدود می‌شوند به وسایل کوچک و جزئی تزیینی یا لوازم آشپزخانه یا هر وسیله دیگری که هیچ‌کس نمی‌فهمد این وسیله دقیقاً کدام نیاز از نیازهای زندگی من را رفع می‌کند، جز خودم.

بارها تصمیم گرفته‌ام که عوض شوم. آن هم فقط به خاطر این که از نظر دیگران آدم ولخرجی نباشم واگرنه، ته دلم با خودم کنار آمده‌ام که ولخرجیِ از نوع من، خصوصیت بدی نیست. برای رسیدن به این منظور، تصمیم گرفته‌ام هر چیزی که به ذهنم می‌آید را یادداشت نکنم تا موقع خرید لیست دور و درازی نداشته باشم. یا این که اگر هم زیاد خرج می‌کنم برای تعدیل اعصاب اطرافیان، کالاهای قیمتی‌تر و باارزش‌تری بخرم. مثلا هر وقت دلم خواست بروم خرید، بروم طلا فروشی! ولی نمی‌شود. اگر در راستای اجرای این تصمیم به پاساژی بروم که یک طبقه‌اش طلافروشی است، حتما بعد از کلی سرک کشیدن از بالای پله‌ها به طبقه‌های پایین، به سمت خنزل پنزل‌ها کشیده می‌شوم و درصدی از پولم را خرج‌شان می‌کنم.

مشکل همین است که من به هیچ وجه از این که صاحب این خصوصیتم ناراحت نیستم و احساس ضعف یا عیب داشتن هم نمی کنم. مشکل همین است که باعث می‌شود با وجود تذکرهای چندباره‌ی اطرافیان، من هنوز همانی باشم که بودم و هیچ تغییر قابل ملاحظه‌ای در من رخ ندهد. می‌دانم این که عوض نمی‌شوم به این خاطر است که خودم را می‌پسندم. می‌پسندم که این طوری باشم که هستم و هیچ وقت این «من» عوض نمی‌شود تا از خودم بدم نیاید. هر وقت بخواهم تغییر کنم باید آن قسمت از ذهنم تغییر کند که دوست‌داشتن‌ها و نداشتن‌ها در آن جمع شده‌اند. باید دوست‌داشتن‌ها، تاییدها و دوستن‌نداشتن‌ها و رد‌هایم را عوض کنم تا چیزی در من عوض شود و تغییری اتفاق بیفتد.
ایمیل شما :
ایمیل دوستان : (جداسازی با کاما ،)
نام: ایمیل: نظر: