خیالِ خوشِ راه‌بلدی

خیالِ خوشِ راه‌بلدی

ناخدا به خیال این که دارد بر اساس قطب‌نما کار می‌کند، کشتی را به طرف محل دزدها هدایت کرد و ...
نویسنده: محمدحسین حقیقت
تاریخ انتشار:
676 نفر این یادداشت را خوانده‌اند
0 نفر این یادداشت را دوست داشته‌اند
در زمان قدیم که کار و کاسبی دزدان دریایی بیشتر از حالا رونق داشت، به گروه کوچکی از دزدان خبر رسید کشتی بزرگی با مال‌التجاره‌ی فراوان در حال عبور است. دزدها نشستند و فکر کردند چگونه می‌شود کشتی را بدزدند. از آنجا که گروه کوچکی بودند، امکان حمله به چنان کشتی بزرگی در وسط دریا را نداشتند. تنها راه، این بود که شبانه کشتی را به کمین‌گاه خود بکشند و یک‌باره بر سرش بریزند.

هر کسی پیشنهادی می‌داد که البته هیچ‌یک عملی نبود. تا این که جوان‌ترین عضو گروه گفت: تنها راه، این است که قطب‌نمای کشتی را منحرف کنیم. این پیشنهاد، بلافاصله با استقبال مواجه شد و نقشه‌ی کار کشیده شد.

شب هنگام سه تن از دزدان، خود را با یک قایق کوچک به کشتی رساندند. یکی از آن‌ها آرام و بدون این‌که توجه کسی جلب شود از کشتی بالا رفت و خود را به اتاقک ناخدا رساند. بعد در لحظه‌ای که حواس ناخدا  پرت شده بود، آهن‌ربایی را در جهت کمین‌گاه دزدان زیر قطب‌نما گذاشت و از اتاق بیرون آمد. خود را به قایق رساند و همراه با رفقایش به سرعت دور شد. ناخدا به خیال این که دارد بر اساس قطب‌نما کار می‌کند، کشتی را به طرف محل دزدها هدایت کرد و ... خب؛ معلوم است که چه شد.

آهن‌رباها در زندگی زیادند. هر چیزی می‌تواند آهن‌ربا باشد؛ هر چیزی که کارش از جنس "ربودن" است. کافی است نگاهی بیندازیم و آهن‌ربا را ببینیم.
ایمیل شما :
ایمیل دوستان : (جداسازی با کاما ،)
نام: ایمیل: نظر: