چهار قدم تا اكنون

چهار قدم تا اكنون

هر بار می‌شمرد، هفت سینش جور بود؛ اما باز به دلش نمی‌نشست. انگار یك چیزی كه هر سال بود، امسال نبود.
نویسنده: ناصر مجلسي راد
تاریخ انتشار:
537 نفر این یادداشت را خوانده‌اند
1 نفر این یادداشت را دوست داشته‌اند
(۱)

نشسته بودند جر و بحث می‌كردند كه آیا تعطیلات نوروز خوب است یا نه! كار كه بیخ پیدا كرد، قرار شد یكی‌یكی خوبی‌های نوروز را بشمرند و بنویسند و بعد، بدی‌های آن را! هر كدام بیشتر شد، حق با آن یكی است. خوبی‌ها كه تمام شد، زنگ خانه را زدند. برادر كوچكترش با خانواده آمده بود. هفت هشت ماهی می‌شد قهر بودند.

(2)

هر بار می‌شمرد، هفت سینش جور بود؛ اما باز به دلش نمی‌نشست. انگار یك چیزی كه هر سال بود، امسال نبود. پرستارش كه آمد "سرم" را عوض كرد، متوجه موضوع شد. جای یكی از "سین"‌ها عوض شده بود.

(۲)

هر كانالی را كه عوض می‌كرد همین بود. ورزش در سالی كه گذشت؛ سیاست در سالی كه گذشت؛ جهان در سالی كه گذشت.... تلویزیون را خاموش كرد. یك برگه‌ی سفید گذاشت جلویش و شروع كرد به نوشتن: "دو تا از بچه محل‌ها؛ عمو محمد؛ همسایه بغلی و بچه‌ی خردسال‌شان؛ پدر حاج حسن .... اموات در سالی كه گذشت.

(3)
خانواده‌ی سه نفره چه بود كه بنا باشد یكی‌شان هم سر سفره حاضر نباشد. برای همین قرار گذاشته بودند هر طور بود، هر سال، حداقل دم تحویل سال دور هم جمع شوند. امسال هم مثل سال‌های قبل، اما خیلی تاریك‌تر از همیشه. ولی به دورهم بودنش می‌ارزید. این از مزایای قبرهای سه طبقه بود.
 
ایمیل شما :
ایمیل دوستان : (جداسازی با کاما ،)
نام: ایمیل: نظر: