چرا دلیل اشکهایش را نپرسیدم؟

چرا دلیل اشکهایش را نپرسیدم؟

چشمان پر از اشک دختر بینوا تا ساعتها همچون پرده سینما در مقابل چشمان زن پدیدار می‌شد.
نویسنده: برایان کاوانو
تاریخ انتشار:
139 نفر این یادداشت را خوانده‌اند
4 نفر این یادداشت را دوست داشته‌اند

زنی کنار پیاده رو ایستاده و منتظر سبز شدن چراغ راهنما بود. رو به رویش در لبه پیاده روی مقابل، دختر جوانی ایستاده بود. زن در یک لحظه متوجه شد که دختر میگرید. هردوی آنها با سبز شدن چراغ به راه افتادند. لحظه‌ای که آن دو به هم رسیدند، غریزه مادری سراپای وجود زن را فرا گرفت. هر ذره وجودش می‌خواست که به آن دخترک نزدیک شده و ناراحتی او را برطرف کند. با این وجود بی‌انکه کلمه‌ای بر زبان آورد از مقابل دختر گذشت و به کار خود ادامه داد.
اما چشمان پر از اشک دختر بینوا تا ساعتها همچون پرده سینما در مقابل چشمان زن پدیدار می‌شد و لحظه‌ای از خاطرش دور نمی‌شد. زن بارها و بارها با خود گفت: چرا جلویش را نگرفتم و بهش نگفتم «چیه؟ چی شده عزیزم؟» شاید برمی‌گشت و به‌م می‌گفت «به تو مربوط نیست». خب که چی؟ مگر چه می‌شد؟ آسمان که به زمین نمی‌آمد. حداقلش این بود که برای چند ثانیه متوجه می‌شد کسی هست که غم‌خوار اشکهایش است. افسوس که بیخال از کنارش گذشتم. گویی که اصلا وجود خارجی نداشت.

 

بذرهای دیگر برزگر
تالیف برایان کاوانو
ترجمه راستکار محمودزاده
نشر فروغ آزادی

الامام صادق علیه السلام: قال الله عزوجل: الخلق عيالی فاجهم الی الطفهم بهم واسعاهم في حوائجهم .
خداوند میفرماید: مردم همگی خانواده و عیال من هستند. محبوب ترین آنها کسانی هستند که با مردم مهربان تر و نسبت به آنان دلسوزتر هستند و در راه برآوردن نیازهای آنان کوشاترند.
(کافی ج2 ص 199 حدیث 10)
ایمیل شما :
ایمیل دوستان : (جداسازی با کاما ،)
نام: ایمیل: نظر: