بیابان یعنی بیاب آن!

بیابان یعنی بیاب آن!

این دنیا هم «بی‌آب +ان و بی آبان» است،هم نیست.
نویسنده: زهیر توکلی
تاریخ انتشار:
88 نفر این یادداشت را خوانده‌اند
5 نفر این یادداشت را دوست داشته‌اند

گاهی وقتها بازی‌ام می‌گیرد و می‌خواهم سر به سر واژه‌ها بگذارم و ببینم نم پس می‌دهند و چیزی از واقعیت جهان را فراتر از این معنی ظاهری‌شان به من می‌گویند یا نه. اخیرا رفتم سر وقت واژه «بیابان». چند جوری می‌شود این واژه را از این پهلو به آن پهلو کرد و هر بار از نو به آن نگریست.
یکی این است که بیابان را بی+آبان بگیریم: زمینی که آبان و باران به خود نمی‌بیند. یکی دیگر این است که بیابان را بی‌آب+ان فرض کنیم. در این صورت جزء دوم یعنی «ان» پسوند محل و مکان است .مثل چناران که نام شهری است و از «نام» بر می‌آید که در این شهر باید چنار زیاد باشد.پس بی‌آب+ان که می‌شود بیابان، یعنی محلی که جای و جایگاه بی‌آبی است یا جای و جایگاه «مردمان بی‌آب»، حالا به سومین مواجهه با کلمه بیابان می‌رسیم: «بیاب+ان» طبعا یک نقش نمای مفعول هم حذف شده است و اصل آن این بوده است: «بیاب آن را».
آه! حالا شد! این دنیا هم «بی‌آب +ان و بی آبان» است،هم نیست. زیرا خود کلمه دارد به ما می‌گوید: «بیاب آن را» چه چیزی را بیابیم ؟ آب را عزیزم! آب را.
اگر در بیرون از خودت به دنبال آب و آبان می‌گردی، جهان بیابان است. ولی اگر دقیق شوی و دست را ستون کنی زیر چانه‌ات و گوش بدهی به سکوت بیابان، آرام آرام درمی‌یابی که صدایی از سلول‌های خاک و هوا در این قلمرو بی‌پایان آفتاب به گوش می‌رسد و تکرار می شود: بیاب آن، بیاب آن، بیاب آن...
این واژه ساکت، این واژه سوزان، پر از آب است و اصلا بیابان به خاطر این زیبا و جذاب و جادویی است که تو همواره حس می‌کنی در جایی پرت افتاده و نادیده از این بیابان یکدست، آبی هست: چاهی، چشمه‌ای کوچک ولو در حد یک کف دست آب که در هر شبانه روزی از آن می‌جوشد و تبخیر شود و باز می‌جوشد و همان گودیی کوچک به اندازه یک کف دست را دوبار پر می‌کند. آری، هست و چون حس می کنی هست، بیابان زیبا می‌شود به خاطر آن آب ندیده و هنوزنایافته است.
شاعر معاصر قیصر امین پور می‌گوید: حتی اگر نباشی می‌آفرینمت، چونان که التهاب بیابان سراب را.
 

ایمیل شما :
ایمیل دوستان : (جداسازی با کاما ،)
نام: ایمیل: نظر: