وقتی همه زرنگ می‌شوند!

وقتی همه زرنگ می‌شوند!

هر چهار نفر تظاهر کردند که تمام دارایی خود را در سوپ ریخته‌اند اما در قابلمه چیزی جز آب جوش نبود.
نویسنده: نوربرت لش لایتنر
تاریخ انتشار:
71 نفر این یادداشت را خوانده‌اند
2 نفر این یادداشت را دوست داشته‌اند

چهار گدا در چهار نقطه یک دهکده کوچک، در تمام طول روز کاسه‌های گدایی خود را در مقابل عابران گرفته بودند. با فرا رسیدن شب، هر چهار نفر به کلبه کوچک و مخروبه‌ای رفتند که در واقع خانه آنها محسوب می‌شد. سقف کلبه در اثر باد، تقریبا خراب شده بود. آنها خسته و گرسنه در مقابل آتشی نشستند که کلبه را هم روشن می‌کرد.
آن روز گدای اول فقط تکه کوچکی گوشت به دست آورده بود. گدای دوم کمی سبزیجات در کاسه خود داشت. به گدای سوم مقداری ادویه و به چهارمین گدا هم یک مشت برنج داده بودند.
گداها در تاریک و روشن کلبه خود نشستند، زیر لب از صدقات ناچیز گله کردند و از این در و آن در سخن گفتند. بالاخره یکی از آنان گفت که اگر همه صدقات دریافتی خود را در قابلمه‌ای پر از آب جوش بریزند، پس از مدت کوتاهی سوپ لذیذی خواهند داشت که همه را سیر می‌کند.
این پیشنهاد با موافقت همه رو به رو شد. آب آوردند و قابلمه را روی آتش آویزان کردند. سپس مجدد دور آتش نشستند و هر یک در انتظار سوپی لذیذ بودند.
اولین گدا فکر کرد که دیگران سبزیجات، ادویه و برنج خود را در سوپ بریزند، دیگر لزومی ندارد که او تکه گوشت خود را به آن اضافه کند. بنابراین تصمیم گرفت که وقتی آب جوش آمد، تظاهر به انداختن گوشت در سوپ کند. بعدا هم ادعا می کرد که سوپ بسیار مقوی بوده است. در عین حال تکه گوشت را هم برای خود نگه داشته است.
هنگانی که آب جوش آمد گدای اول نقشه خود را عملی کرد. اما دومین، سومین و چهارمین گدا هم همین فکر را کرده بودند. هر چهار نفر تظاهر کردند که تمام دارایی خود را در سوپ ریخته‌اند.
مردم دهکده تعریف می‌کردند که پس از برداشتن قابلمه از روی آتش، صدای داد و فریاد و مشاجره شدیدی از کلبه چهار گدا به گوش رسید، زیرا همه متوجه شدند که در قابلمه چیزی جز آب جوش وجود ندارد!


 

بال هایی برای پرواز
نوربرت لش لایتنر
مؤسسه انتشارات نگاه
ایمیل شما :
ایمیل دوستان : (جداسازی با کاما ،)
نام: ایمیل: نظر: