وقتی اندوهم به دنیا آمد

وقتی اندوهم به دنیا آمد

اندوهم و من، یکدیگر را دوست می‌داشتیم و به جهان اطرافمان عشق می‌ورزیدیم.
نویسنده: جبران خلیل جبران
تاریخ انتشار:
79 نفر این یادداشت را خوانده‌اند
3 نفر این یادداشت را دوست داشته‌اند

وقتی اندوهم به دنیا آمد به دقت از او پرستاری کردم و با عشق و دلسوزی به مراقبت از او پرداختم. اندوهم چنان زندگان دیگر، رشد کرد؛ نیرومند و زیبا و سرشار از شوری و شگفتی.
و ما، اندوهم و من، یکدیگر را دوست می‌داشتیم و به جهان اطرافمان عشق می‌ورزیدیم. زیرا اندوه من قلبی مهربان داشت و درون من با اندوه مهربان بود. وقتی ما، من و اندوهم، با هم حرف می زدیم، روزهایمان بال می‌گشود و شب‌هایمان از رویا پر می‌شد. زیرا اندوه زبانی فصیح داشت و درون من با اندوه به فصاحت سخت می‌گفت.
و وقتی ما، من و اندوهم، آواز می‌خواندیم، همسایگان بر پنجره هایشان می‌نشستند و گوش فرا می‌دادند؛ زیرا آوازمان چون دریا عمیق بود و طنین صدایمان از خاطرات شگفت سرشار.
و وقتی ما، اندوهم و من، با هم قدم می‌زدیم، مردم با چشمانی مهربان به ما خیره می‌شدند و با کلماتی شیرین و نغز زمزمه می‌کردند. و در این میان کسانی نیز بودند که به ما با حسادت نگاه می‌کردند. زیرا اندوه شریف بود و من به اندوه افتخار می‌کردم.
اما اندوهم مرد؛ مثل همه زندگان دیگر. و من تنها بودم و در اندیشه و تفکر خود.
و اکنون وقتی سخن می‌گویم، کلماتم به سنگینی در گوش‌هایم فرو می‌افتد. و هنگامی که ترانه‌هایم را می‌خوانم، همسایگانم برای شنیدن نمی‌آیند. و وقتی در خیابان راه می‌روم هیچ کس به من نگاه نمی‌کند.
فقط در خواب، صدایی می‌شنوم که با غم و افسوس می‌گوید: ببینید! اینجا مردی خفته که اندوهش مرده است.

 


من دیوانه نیستم
جبران خلیل جبران
محسن نیک‌بخت
انتشارات کتب پارسه
الامام صادق علیه السلام:
...لو حجب الحزن عن قلوب العارفین ساعة لاستغاثوا...
اگر اندوه و حزن لحظه ای از دلهای عارفان برداشته شود حتما به پیشگاه الهی استغاثه می کنند.
(بحار ج 3 ص 72)
ایمیل شما :
ایمیل دوستان : (جداسازی با کاما ،)
نام: ایمیل: نظر: