مدیران! طهران را تهران ننویسید

مدیران! طهران را تهران ننویسید

بعضی‌ها گمان دارند نشستن روی صندلی ریاست به آنها قدرتی جادویی می‌دهد یا اینکه هرچه رئیس بگوید درست است؛ ولو اینکه بگوید طهران را تهران بنویسید.
نویسنده: مهران مصفا
تاریخ انتشار:
136 نفر این یادداشت را خوانده‌اند
8 نفر این یادداشت را دوست داشته‌اند

چند روز پیش گذرم به جایی مثل اداره افتاد و دفتر شخصی به نام مدیر. قرار ملاقاتی با او داشتم. حدود 10 دقیقه زودتر از قرار رسیدم و رئیس هم چون جلسه قبلی‌اش طول کشیده بود، نیم ساعتی دیر آمد. منتظر ماندم و نه اینکه بخواهم رصد کنم اما اتفاقاتی که در نبود رئیس می‌افتاد برایم جالب توجه بود. خانم منشی عین 40 دقیقه را در حال حرف زدن با همکارش درباره وقایع اتفاقیه بود. خانم دیگری دم در کشیک ایستاده بود تا به محض آمدن رئیس دوستان را باخبر و از توبیخ احتمالی دور کند. او که کشیک ایستاده بود هر از چندگاهی دلش غنج می‌رفت قاطی بحث شود و اظهار نظری بکند اما با تذکر همکاران دوباره سر کشیک خود بر می‌گشت. وقتی هم گفت رئیس آمد و جماعت متفرق شدند، منشی مزه‌ای پراند که خانم فلانی برو سرکارت، چقدر بی‌نظمی(!) و همه خندیدند.

 

تمام مدت داشتم بیکاری این جماعت را سیر می‌کردم و حدس می‌زدم «چقدر حقوق و مزایا بگیرند خوب است، بی‌چاره رئیس که اینطور رکب می‌خورد، عجب از وجدان کاری که یافت نمی‌شود، چه سیستم بیماری دارند این ادارات، بی‌خود و بی‌جهت اینهمه کارمند بی‌کارند  دارند که می‌توانند زیاد حرف بزنند بدون اینکه از کار خود بمانند، اصلا تعریفی برای وظایف آنها  وجود دارد؟ معلوم نیست پشت‌شان به کجا گرم است که انگیزه‌ای برای بهتر کار کردن و کسب موفقیت ندارند، اصلا همین است که پیشرفت نمی‌کنیم و ...» و  فکرها و سوالات دیگری که نشستن در آن حال و هوای ساکن و بدون پویایی را برایم عذاب‌آور می‌کرد.

 

این صحنه را علاوه کنید به تمام صحنه‌هایی که خودتان هم دیده‌اید و گفتنش تکرار مکررات است. ولی با این اختلاف که رئیس آنجا از قرار با رئیس‌های دیگر که یا در حال سمی‌ناهار هستند یا سمی‌شام اندکی فرق داشت. اما چه می‌شود که کارمندان با وجود اینکه از رئیس خود حساب می‌برند، کار نمی‌کنند؟

 

شاید یک دلیل واضح این باشد که کاری برای انجام دادن، ندارند؛ مدیران قبلی آمده‌اند و بر اساس روابط، اشخاصی را آورده‌اند و وقتی از پست کناره گرفتند آن اشخاص نرفته‌اند و بعد مدیر بعدی آمده و آدم‌های بعدی را آورده است. اینطور می‌شود که ادارت از آدم‌ها منفجر می‌شوند.

 

شاید یک دلیل هم این است که طی سالیان کاری عادت کردند به در رفتن از زیر کار یا کار کردن کمتر از آنچه توانایی دارند و حقوق می‌گیرند. این مسئله هم ناخودآگاه اصل نانوشته‌ای شده است بین کارمندان که «همیشه کمتر از آنچه پول می‌گیری کار کن!» و این اندرز اداری از طرف کسانی است که در طول مدت کاری خود با بی‌مهری مدیران در مقابل حسن انجام وظیفه مواجه شدند. کسانی که نه تنها قدر کار خوبشان را ندانستند بلکه گاهی به خاطر همین حسن انجام وظیفه خاری بوده‌اند به چشم بعضی‌ها. بعد یا زیرآبش خورده یا اخلالی در کارشان ایجاد شده است. به همین علت کم‌کم وجدان کاری‌شان رنگ باخته است و شدند یکی عین همان جماعتی که بیشتر از آنکه کار کنند، کار نمی‌کنند!

 

می‌بینید! هر طرف قضیه کار نکردن یک کارمند جزء در اداره‌ای خرد را که بگیری، می‌رسی به عدم کفایت مدیریت در سطوح مختلف. اشکال کار در نهایت برمی‌گردد به مدیریتی که از اساس مشکل دارد و تا برسد به سطوح پایین می‌شود این که می‌بینیم؛ فقط برخی افراد خوب کار می‌کنند، آنها که خوب کار می‌کنند هم کم پیش می‌آید جایی برای پیشرفت داشته باشند، بیشتر وقت‌ها صرف با اوست که خوب گوش می‌کند و خوب نقش بادمجان دور قاب را بازی می‌کند، تظاهر و ریا زیاد می‌شود، چند هویتی بودن هنر می‌شود و ... بعد هم کار به جایی می‌رسد که اگر بروی در اداره‌ای و مسئول انجام هر کاری، از دبیرخانه تا واحدهای مختلف، با رویی گشاده و در زمان معقولی کارت راه بیاندازد آنقدر تعجب می‌کنی که وظیفه واجب خودت می‌دانی بارها از آن کارمند به خاطر حسن انجام وظیفه واجبش(!) کمال تشکر را به جا بیاوری. اما وای به روزی که بروی در اداره‌ای به قول معروف گوشتت لای دندانشان گیر کند.

 

خُب حالا ما در کشوری هستیم که مذهب و آیینش، اصلی دارد به نام مدیریت اسلامی. همان که امیر مومنانش به مالک اشترش موقع دادن پست مدیریتی، می‌گوید که در همه کارها خدا را ناظر بدان، خود را خدمتگذار مردم بدان و کار برای آنان را وظیفه بدان و منت نگذار، همواره با مردم جامعه در ارتباط باش و از آنها فاصله نگیر، از ريا پرهيز کن، با مردم خوش برخورد باش و با ارباب رجوع ملاطفت کن، برنامه داشته باش و به برنامه‌ریزی معتقد باش، نظم داشته باش، کار را به افراد شایسته واگذار کن، بر کار افراد نيک نظارت کن و ارزشيابی داشته باش، جدی باش و در تمام کارها دقت نظر داشته باش، از احوال مديران قبلی عبرت بگیر و ...

 

از آنجایی که گفتیم، هرجای ایراد کار کارمندان را بگیری می‌رسی به اشکال کار مدیران در رده‌های بالا مثل وزارت و صدارت، ما هم این سوال را از مدیران در همین رده‌ها و در تمام دوره‌ها می‌پرسیم که واقعا چند نفر شما وقتی قلمی دست گرفت تا حکمی براند همه جوانب کارش را سنجید؟ به ویژه در عزل و نصب‌هایی که در پی خود عزل نصب‌های بسیاری را به واسطه تغییر مدیریت خواهد داشت. مدیری که عوض می‌شود و به راه خود می‌رود و تمام کاشته‌های مدیر قبلی را به جای برداشت خاکستر می‌کند و دانه‌ای می‌کارد که گاه نه بَری می‌هد و نه ثمری. چند نفر مدیران در تمام دوره‌ها آمدند که کار کنند و نه ریاست. چند نفر از کسانی که پست مدیریتی بهشان پیشنهاد شد، لحظه‌ای به این فکر کردند که آیا توانایی انجامش را دارند؟ آیا برای این کار ساخته و پرداخته شدند؟ یا گمان بردند نشستن روی صندلی ریاست به آنها قدرتی جادویی می‌دهد یا اینکه هرچه رئیس بگوید درست است؛ ولو اینکه بگوید طهران را تهران بنویسید!

به نظر می‌رسد تا مدیران اصلاح نشوند و تا مردم نخواهند که مدیران اصلاح شوند، رسیدن به پیشرفت و موفقیت به تعویق خواهد افتاد.

فقط باید گفت که «مردم اصلاح نمی‌گردند مگر با شایسته شدن زمامداران و زمامداران شایسته نمی‌گردند مگر با درستکاری مردم.»

ایمیل شما :
ایمیل دوستان : (جداسازی با کاما ،)
نام: ایمیل: نظر: