براي ايده‌ها زباله دان نسازيد لطفا!

براي ايده‌ها زباله دان نسازيد لطفا!

ذهن خلاق بايد ايده توليد کند، ايده‌هایی که  جشنواره ختم نشود...
نویسنده: لیلا باقری
تاریخ انتشار:
69 نفر این یادداشت را خوانده‌اند
2 نفر این یادداشت را دوست داشته‌اند

صبح زود از خواب بيدار شويم، صبحانه را خورده و نخورده، بانگ الرحيل به سمت اداره می‌زنيم. توی اتوبوس و تاکسی چرت می‌زنيم تا ادامه خواب صبح را تا حد ممکن حفظ کنيم. بعد هم در اداره کمی کار می‌کنيم. سر موعد مقرر هم قصد عزيمت به خانه را کرده و کار را تعطيل می‌کنيم. تمام شب را هم به رفاه خانواده فکر کرده و برای رسيدن به این رفاه ليست وسايلی را که می‌شود با بن اداره خريد و آنهايی را که نمی‌شود خريد، تهيه می‌کنيم. اصولا آدم‌های قانعی هستیم و به اين حقوق بخور و نمير هم راضی می‌شویم و حسابی و دو دستی آن را چسبيده‌ايم. تمام ذهن ما محدود به خريد 4 کيلو نخود، يک کيلو گوشت آبگوشتی و 3 کيلو سيب زمينی است. البته تمام بازار و ميادين شهر را هم چرخ می‌خوريم تا نخود زودپز، گوشت بدون رگ و پيه و سيب زمينی پشندی بخريم. اين يعنی صرفه جويی، پس انداز و گذران عمر. خب نتیجه اینکه؛ ذهن ما کارمندی فکر می‌کند!

 

برو يک جايي در دولت دستت را گير کن!

دقيقا همين راه و روش زندگی را هم به فرزندان دلبندمان ياد می‌دهيم. «برو درس بخوان! يک جاي در دولت دستت را گير کن تا نانت بيافتد توی روغن.» بچه هم از همان ابتدا برای شغل پشت ميز نشين درس می‌خواند و تلاش می‌کند. فقط کتاب‌هايش را حفظ می‌کند و نمره‌های بيست را برای بيرون آوردن خستگی از تن پدر و مادر و معلم جان، از دم درو می‌کند... می‌خواند که «آب و هوای فلان نقطه گرم و خشک و در نقطه ديگری مرطوب است. اختلاف دمای يک جهت جغرافيايی در روز، با جهت ديگر ممکن است 10 درجه باشد... در ايران هم کوير داريم و هم جنگل، هم کوه داريم و هم دريا.» اما کم پیش می‌آید به این فکر کند که چگونه می‌توان از اين تضادها فرصت سازی و بهره‌وری کرد؟ هيچ وقت هم  محيطی برای زاييده شدن ايده آماده نمی‌شود.

 

تصویر اهرم و چرخ دنده را در کتاب می‌بيند، اما خودش را هيچ وقت. وقتی هم می‌خواهد کاردستی درست کند با همان نخود و لوبياهايی که بابا با بُن اداره خريده اشکال مختلفی را روی مقوا درست می‌کند. هم خودش و هم معلم عزيزيش- با همان فکر کارمندی- به اين کاردستی رضايت می‌دهند.

 

متاسفانه يا خوشبختانه خلاق شده‌ای!

حالا فکر کن متاسفانه یا خوشبختانه خلاق شده‌ای! مثلا کار آفرين هستی و می‌توانی به جای چهل سال خدمتِ بدون تحرکِ فکری، هر روز يک ايده نو توليد کنی. جرء معدود کسانی هستی که در يک نظام آموزشی کارمندي بدون خلاقيت، فکری خلاق ايده پرور بدر بردی.

 

اولين گام از بين صدها گامی که می‌تواند تو را در ظاهر به هدف برساند، ثبت اختراعت برای بخشيدن هويت به آن است. کمی دور می‌زنی و می‌بينی آنقدر ثبت اختراعات در کشور اوضاعش فاجعه است که قيدش را بزنی بهتی است. خوب البته راه ديگری هم مثل شرکت در جشنواره خوارزمی وجود دارد شايد از بين طرح‌های فراوان شرکت کننده، برگزيده شدی و شاید کسی به فکر خريدن آن سلول‌های خاکستری کار کشته‌ات بيافتد و تو را ببرد همانجا که مفيدی نه آنجا که چند ساعت کارت بزنی و حقوقی دريافت کنی.

 

مرغ همسايه غاز است

بعد از آن همه شايد و بايد اگر برگزيده شدی، روزنه کوچک اميدی به رويت باز خواهد شد. برای حل مشکلاتی مثل مشکل مالی. به دليل وجود همان نظام کارمندی و بها ندادن به ايده‌های بچه‌ها و فراموش کردن اين قضيه که روياهای آنها روزی دستاوردهايشان خواهد شد، کسی شما را برای انجام طرحتان حمايت مالی نکرده است. لاجرم تمام مخارج را با مشقت فراوان، در دوره دانش آموزی يا دانشجويي، از جيب خودت دادی به اميد اينکه روزی جبران شود.

 

اما اميدهای تو به زودی رنگ می‌بازد. وقتی که هيچ کسی سراغی از تو و طرحت نمی‌گيرد. حتی صاحبان صنايع به خودشان زحمت نمی‌دهند يک نوک پا تشريف بياوند جشنواره و طرح‌ها را ببينند. اصلا همکاری بين صنعت و دانشگاه وجود ندارد. صنعت بهايی به فکر و ايده جوان ايرانی نمی‌دهد.

 

براي ايده‌ها زباله دان نسازيد لطفا!

ذهن خلاق بايد ايده توليد کند. بعد آنهايی که بايد و می‌توانند به اين ايده بها دهند، ايده را به جشنواره و تقدير تنها ختم نکنند، به جوان اعتماد کنند و کار را به آنان بسپرند. هيچ اشکالی ندارد که ما به فرض وقتی فلان کمبود را در صنعت يا هر زمينه ديگری داريم به دانشگاه اطمينان کنيم و از آنها بخواهيم چاره‌ای بيانديشند. بعد هم اگر قول حمايت می‌دهيم، حمايت کنيم. نه اينکه نخبه را در نيمه راه رها کنيم. نه اينکه اشک مخترع را برای گرفتن تائيديه‌های مختلف و حمايت جهت توليد در بياوريم. اگر تمام اين کارها را کرديم، ديگر نمی‌گوييم چرا از  هزاران ايده‌ای که جوان ايرانی می‌دهد فقط يک ايده به ثمر می‌رسد. با يک حساب سرانگشتی از مجموع جشنواره‌های خوارزمی و اختراعات ثبت شده در کشور می‌توان نتيجه گرفت که اوضاع به همين وخامت است... اصلا کسی دنبال ايده نو نيست؛ همان گذران روزمرگی که باشد، کافيست...

 

 

ایمیل شما :
ایمیل دوستان : (جداسازی با کاما ،)
نام: ایمیل: نظر: